ﺩﻟﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﯾﻪ ﺭﻭﺯﯼ ... ﯾﻪ ﺟﺎﯾﯽ ...
آنان که بی عاطفه هستند روزگاری بسیار عاشق بوده اند!!!....
قبول دارم که مرد واسه دلتنگی ها. . . غصه ها و ناراحتیا. . . اشک نمیریزه و قدم میزنه. . . اما اگه زنی دلتنگ بشه. . . طولانی ترین خیابان شهرو. . . قدم میزنه و گریه میکنه. . . خیابون تموم میشه. . . اما دلتنگی های اون نـــــــــــــــــه. . .(!)
به بعضیام باس گفت: اگه رفتنت واسه خودت"جون "بود واسه ما"آخ جون"بود....!
انصاف نیست....؟ دنیاآنقدرکوچک باشدکه آدم های تکراری را هرروزببینی و آنقدربزرگ باشدکه نتوانی آن کس رامیخواهی حتی یکبار نبینی؟
گاهي خوابت را ميبينم بيصدا بيتصوير مثلِ ماهي در آبهاي تاريک که لب ميزند و معلوم نيست حبابها کلمهاند يا بوسههايي از دلتنگي
بازگشته ام
تا حالا این حس رو تجربه کردی... دیدی که چه حس قشنگیه... تا حالا دلت خواسته که همیشه و همه جا در کنار یکی باشی... تا حالا دلت خواسته به کسی بگی دوستت دارم... تا حالا دلت خواسته خودت رو برای کسی فدا کنی... تا حالا شبها وقتی همه خوابن تو خلوت خودت به خاطر وجود کسی گریه کردي... تا حالا خدا را به خاطر خلقت کسی ستایش کردی... تا حالا شده خوشبختی کسی رو بخوای بدون این که خودت جایی تو این خوشبختی داشته باشی و شاید خوشبختی اون در گرو نابودی تو باشه .... آره!! ؟؟؟ به این میگن عشق...!!!
هی روزگار! من بدرک! خودت خسته نشدی از تصویر تکراری درد کشیدن ما!؟
شب امتحان چیست؟ . . . . . شبی برای فهمیدن قیمت کتاب، ناشر، نویسنده و از همه مهمتر شمردن تعداد صفحات باقی مانده!!!
همیشه آخر هر چیزی خوش است اگر خوش نبود بدان هنوز آخرش نرسیده
تا بحال شده دوست داشتنتو قورت بدی…؟؟؟ لبخند بزنـــی… بــــی تفاوت باشــــی… شده دلتنگی بپیچـــه به دلت،راه نفست ببنده،خفه ات کنه…؟؟؟ تا بحال شده دستت بره سمت گوشیـــت… برش داری… نگاهش کنی… پرتش کنــی… شده یک آهنگ برات بشه روحِ یک لحظت… بشه خاطره… وهرچه تکرار بشه دیوونت کنه…؟؟؟ شده بری همون خیابونی که با اون رفتی چند متـــــــر جارو هی بالا وپایین بری…؟؟؟ اشک بریزی و…لذت ببری…همونقدری که اونروز لذت بردی…؟؟؟ شده قسم بخوری دیگه کاری به کارش نداری… اما یکدفعه دریک لحظه گوشی موبایل برداری،پیغامی تایپ کنی انگشتت بره سمت کلمه send… منطقت بمیره،قلبت تند تند بزنه و…send کنی…؟؟؟ شده تمام روز تو انتظار یک جواب،بیقرار باشی…نرسه این جواب…؟؟؟ آخر گوشی برداری اینطور بنویسی: اشکالی نداره اگه نمیخوای جواب بدی،نده فقط میخواستم بدونم خوبی؟؟؟همین… مواظب خودت باش… شده باز جوابی نیاد؟؟؟ باز بشــــــکنـــــــــــی… هزار بار دیگه هم بشکنی… اما باز با دست ودل شکسته دوســتــش داشته باشـــــی…!!! شده….؟؟؟
امروز تو خیابون دست یه نفر یه قناری دیدم پرسیدم میفروشی؟! گفت نچ رفیــــــــــــــــــقمه!!!! سلامتی همه ی اونایی ک رفیقاشونو نمیفروشن.....
دیشب خدارو دیدم... گوشه ای آرام میگریست... من هم کنارش رفتم و گریستم... هر دو یک درد داشتیم ... " آدم ها...."
خدایا حواست هست؟! صدای هق هق گریه هایم... از همان گلویی می آید که تو... از رگش به من نزدیک تری!!!
شهـــامــت مــی خواهــد … ســـــرد بــاشــی … و گــرم لبخنــد بزنـــی ..!
زندگی مثل فصل هاست تو بهار به دنیا میای تو تابستون بزرگ میشی تو پاییز عاشق میشی تو زمستون می میری
سلامتی شبی که دستمو گرفت و گفت: ازت میخوام هرگز ترکم نکنی... سلامتی روزی که دستش تو دست یکی دیگه بود و گفت: ازت میخوام دست از سرم برداری...!
وقتی عطر تنت را میخواهم ، به باد هم التماس میکنم ، خدا که جای خود دارد . . .
خیلی وقته که به خوابم نمیای تو که تموم دنیای منی ........ دیگه شعرای منو دوست نداری تو که تنها دلیل بودنی ........ خیلی وقته که صدای پای تو این سکوت کهنه رو نمیشکنه ..... بعد تو انگار که تنهایی داره به دلم رنگ زمستون میزنه .......
تنها برخی از آدمها باران را احساس می کنند .... بقیه فقط خیس می شوند .....
به ســــلامتی دُختـــــری که وقتی قول داد که عشــقش رو ترک نمیکنه وقتی قول داد که بهش هرگز خیانت نمیکنه وقتی قول داد که کلید قلبش فقط مال ِ اونه وقتی قول داد و گفت دوستت دارم و برات صبر میکنم .. وقتی قول داد قولش از صــــدتا مــرد بالا تر بود و به همش عـــمل کرد .. حرفــــش حرف بود و عشـــقش عشق بود...
ﺩﺧﺘﺮ : ﻋﺸﻘﻢ ﺷﺮﻁ بندﯼ ﮐﻨﯿﻢ؟؟؟ ﭘﺴﺮ : ﺑﺎﺷﻪﺧﺎﻧﻮﻣﻢ ...ﺑﮑﻨﯿﻢ ... ﺩﺧﺘﺮ :ﺗﻮﻧﻤﯽﺗﻮﻧﯽ24 ﺳﺎﻋﺖﺑﺪﻭﻥﻣﻦ ﺑﻤﻮﻧﯽ ... ﭘﺴﺮ : ﻣﯽ ﺗﻮﻧﻢ ... ﺩﺧﺘﺮ : ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯿﻢ ..... 24 ﺳﺎﻋﺖ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯽ ﺷﻪ ﻭ ﭘﺴﺮ ﺍﺯﺳﺮﻃﺎﻥ ﻋﺸﻘﺶ ﻭ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺯﻭﺩ ﻗﺮﺍﺭﻩ ﺑﻤﯿﺮﻩ ﺧﺒﺮ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ... 24 ﺳﺎﻋﺖ ﺗﻤﻮﻡﻣﯽﺷﻪ ﻭ ﭘﺴﺮﻣﯿﺮﻩ ﺟﻠﻮﯼ ﺩﺭ ﺧﻮﻧﻪ ﯼ ﺩﺧﺘﺮ .. ﺩﺭ ﻣﯽ ﺯﻧﻪ ﻭﻟﯽ ﮐﺴﯽ ﺩﺭ ﺭﻭ ﺑﺎﺯ ﻧﻤﯽﮐﻨﻪ ... ﺩﺍﺧﻞ ﺧﻮﻧﻪﻣﯽ ﺷﻪ ﻭ ﺩﺧﺘﺮ ﺭﻭ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻪ ﮐﻪ ﺭﻭﯼ ﻣﺒﻞ ﺩﺭﺍﺯﮐﺸﯿﺪﻩﻭرﻭﺵﯾﻪﯾﺎﺩﺩﺍﺷﺖﻫﺴﺖ ... ﯾﺎﺩﺩﺍﺷﺖ: 24 ﺳﺎﻋﺖ ﺑﺪﻭﻥ ﻣﻦ ﻣﻮﻧﺪﯼ ... ﯾﻪ ﻋﻤﺮ ﻫﻢ ﺑﺪﻭﻥ ﻣﻦ ﻣﯽ ﺗﻮﻧﯽ ﺑﻤﻮﻧﯽ ﻋﺸﻖ ﻣﻦ ... ﺩﻭﺳﺘﺖﺩﺍﺭﻡ ....:
سال های سال بود كه دو برادر در مزرعه ای که از پدرشان به ارث رسیده بود با هم زندگی میکردند. یک روز به خاطر یک سوء تفاهم کوچک، با هم جرو بحث کردند. پس از چند هفته سکوت، اختلاف آنها زیاد شد و كار به جایی رسید كه از هم جدا شدند. از دست بر قضا یک روز صبح در خانه برادر بزرگ تر به صدا درآمد. وقتی در را باز کرد، مرد نجـاری را دید. نجـار گفت: من چند روزی است که دنبال کار می گردم، فکرکردم شاید شما کمی خرده کاری در خانه و مزرعه داشته باشید، آیا امکان دارد که کمکتان کنم؟ برادر بزرگ تر جواب داد : بله، اتفاقاً من یک مقدار کار دارم. به آن نهر در وسط مزرعه نگاه کن، آن همسایه در حقیقت برادر کوچک تر من است. او هفته گذشته چند نفر را استخدام کرد تا وسط مزرعه را کندند و این نهر آب بین مزرعه ما افتاد. او حتماً این کار را بخاطر کینه ای که از من به دل دارد، انجام داده است . سپس به انبار مزرعه اشاره کرد و گفت: در انبار مقداری الوار دارم، از تو می خواهم تا بین مزرعه من و برادرم حصار بکشی تا دیگر او را نبینم. نجار پذیرفت و شروع کرد به اندازه گیری و اره کردن الوار. برادر بزرگ تر به نجار گفت: من برای خرید به شهر می روم، آیا وسیله ای نیاز داری تا برایت بخرم؟ هنگام غروب وقتی کشاورز به مزرعه برگشت، چشمانش از تعجب گرد شد. حصاری در کارنبود. نجار به جای حصار یک پل روی نهر ساخته بود. کشاورز با عصبانیت رو به نجار کرد و گفت: مگر من به تو نگفته بودم برایم حصار بسازی؟ نجار گفت: دوست دارم بمانم ولی پل های زیادی هست که باید آنها را بسازم
.نبودنت هم مثـــل بودنت . عزیزم واسه کسی دوروئی کن . عزیزم . . . . . . . . تو سراپای ادعایی عزیزم . مهربونیت منو کشته عزیزم!!! . باید بـهـ بعضی هاگفتــ: گــاز نگیر عزیزم! من فقطـ میخوام . بـــا اعصـــاب مـــن بـــازى نکـــن عزیزم . نگاهم را به خودت نگیر عزیزم !!! . زخم هـــــــایم را به خودتــــــ نــــگیر ... . دیگر استفاده نمی کنم از میم مالکیت!!!
هی غریبه… روی کسی دست گذاشتی که همه ی دنیامه بی وجدان انقدر راحت بهش نگو عزیزم سختمه…
مترسک ناز می کند … کلاغ ها فریاد می زنند … و من سکوت می کنم …. این مزرعه ی زندگی من است … خشک و بی نشان …
دراز میکشم … خیره میشوم به سقف … اشکهایم میچکند … سر میخورند و میروند به جایی که تو همیشه میبوسیدی …
حــرفت که می شــود … بـا خنــده می گــویم : یـادش بخــیر ، فرامـوشــش کـردم … امــا نمــی داننــد هنــوز هــم … کســی اشتبــاه تمــاس می گیــرد سست میشـوم که نکنـد تـو باشـی !
حرف های زیادی داری … سکوت علامت چیست .. نمی دانم علامت رضایت است .. یا همان جواب ابلهان خاموشی است … معنی جدیدی به سکوت داده ای … سکوتت را می فهمم … یعنی انتظار …
ســـــرد بــاشــی … و گــرم لبخنــد بزنـــی ..!
شـــاید برایت عجیب ســت این همه آرامشـــم ! خــودمـــانی بگویــم ؛ … به آخر که برسی ، دیگر فقط نـــگاه میکنــی . . .
خدایا.... انکه در تنهاترین تنهاییم تنهای تنهایم گذاشت... خواهشی دارم...... تو در تنهاترین تنهایش تنهای تنهایش نذار........
فرقی ندارد کدام خیابان و در کدام شهر دنیا باشد
بعضی زخمام هس که باید هر روز روشو باز کنی و نمک بپاشی تا یادت نره که سراغ بعضی ادما نباید رفت "نباید"
یه دختر وپسر که زمانی همدیگرو با تمام وجود دوست داشتن بعد از پایان ملاقاتشون با هم سوار یه ماشین شدن و آروم کنار هم نشستن ... دختر میخواست چیزی رو به پسر بگه ولی روش نمیشد ! پسر هم کاغذی رو آماده کرده بود که چیزی رو که نمیتونست به دختر بگه توش نوشته بود، پسر وقتی دید داره به مقصدنزدیک میشه کاغذ رو به دختر داد، دختر هم از این فرصت استفاده کرد و حرفشو به پسر گفت که شاید بعد از پایان حرفش پسر از ماشین پیاده بشه و دیگه اونو نبینه... . دختر قبل از اینکه نامه پسرو بخونه به اون گفت که دیگه از اون خسته شده، دیگه عشقشو رو نسبت به اون از دست داده و الان پسری پیدا شده که بهتر از اونه .... پسر درحالی که بغض تو گلوش بود واشک توی چشماش جمع شده بود با ناراحتی از ماشین پیاده شد که در همین حال ماشینی به پسر زد و پسر درجا مرد..... دختر که با تمام وجود گریه میکرد یاد کاغذی افتاد که پسر بهش داده بود ، وقتی کاغذ رو باز کرد پسر نوشته بود: "اگه یه روزی ترکم کنی میمیرم"
اونوقت دلش میشکنه ...
|
About
دلم برای کسی تنگ است که گمان میکردم می اید...... می ماند...... و به تنهاییم پایان می دهد.... امد...... رفت...... و به زندگیم پایان داد.......
مرداد 1393 تير 1393 خرداد 1393 ارديبهشت 1393 فروردين 1393 اسفند 1392 بهمن 1392 آذر 1392 AuthorsLinks
دخترپسر ایرونی تبادل لینک هوشمند SpecificLinkDump
ساختن وبلاگ
کاربران آنلاین: بازدیدها :
خبرنامه وب سایت: آمار وب سایت:
|